جواد شیخالاسلامی: رمان «روز برمیخیزد» با موضوع انقلاب اسلامی از جدیدترین آثار مصطفی فعلهگری است که به تازگی در انتشارات بهنشر به چاپ رسیده است. مصطفی فعلهگری که توانسته در دو سال متوالی بابت نوشتن رمانهای «خواب پلنگ» و «باران تمشک» مورد تقدیر جایزه قلم زرین قرار بگیرد، در «روز برمیخیزد» سرگذشت یک زندانی سیاسی اهلاندیشه را در روزگار حکومت پهلوی بیان میکند که آرزوی نگارش زندگی یکی از زندانیان سیاسی نامدار جهان را در سر دارد و در این جستوجو، به ضرورت نوشتن کتابی درباره امام موسی کاظم(ع) میرسد. به همین بهانه با این نویسنده انقلاب که این روزها گرفتار بعضی ناملایمات شده و نیازمند توجهات ویژه است و به همین دلیل قادر به گفتوگوی حضوری و شفاهی نبود، به صورت مکتوب درباره چند و چون نگارش رمان «روزبرمیخیزد» و وضعیت ادبیات انقلاباسلامی به صحبت نشستیم که میخوانید.
* ایده رمان «روز برمیخیزد» از کجا به ذهنتان رسید و چه طرحی برای نوشتن آن داشتید؟
** اندیشه این داستان در کودکی، نوجوانی و جوانی پر داستان من ریشه دارد. من با داستان زندانرفتنهای امام هفتم شیعیان تربیت شدم. در خانهای فقیرانه، پدر زحمتکش من در شبهای سرد و تاریک پاییز و زمستان پر از بارانهای شهر گرمسیری قصرشیرین، از مرد زندانی ستمستیزی میگفت که نامش کاظم بود؛ امامکاظم(ع). سپس در نوجوانی پا به پیکارگاه سیاسی، کتابخوانی و آشنایی با مبارزان و زندانیان سیاسی شهر باستانیام گذاشتم و همچنان خشخش زنجیرهای خونین بسته به پاهای آن کاظم ستمستیز، با من بود. داستانهای زندانهای خلفای عباسی در گوشهایم جرینگ جرینگ زنگ میزد. داستاننویس که شدم، باید درباره آن امام نستوه مینوشتم. زمانه چنین خواست که آن داستانها را با زخمگاههای زندانیان سیاسی دوران شاه پیوند بزنم و سخن دگرگونهای به جهان داستاننویسی بیفشانم.
* یکی از پرسشهای کلیشهای درباره رمانهای تاریخی مربوط به تحقیق و پژوهش و چگونگی تعادل برقرارکردن بین تاریخ، رمان و تخیل است. درباره اینها توضیح میدهید؟
** هنر، جهانی پهناورتر و معناپرورتر از همه پدیدهها و پدیدارها و نیز از پدیده و پدیدار تاریخ و سند و استناد است. داستان «روزبرمیخیزد» داستان افتادن و سپس برخاستن آدمی در مهلکه پر ستم، اما نیروزای جهانهستی است. من تاریخ را ریزگردویی دانستهام، برای گفتن عالم معنایی سترگ.
* ارتباط با مخاطب یکی از مشکلات رمانهای تاریخی، بهخصوص تاریخ انقلاب است. گاهی این مشکل از سمت نویسنده است، به دلیل شعاری و کلیشهای شدن رمان و گاهی به خاطر جبههگیری مخاطب در مقابل این گونه آثار است. کتاب شما در چه وضعیتی قرار میگیرد؟
** نویسنده راستین، دردمند و دارای سخن ویژه، دیر یا زود مخاطب ویژه یا همگانیاش را هم پیدا میکند. شبهنویسنده دیر یا زود حتی با مخاطب کفآلود فراموش خواهد شد. من بر این باور هستم که نویسنده راستین انقلابمان هنوز سربرنیاورده است. ناشر انقلاب هم نداریم. ناشران شبهانقلابی ما نویسندهآزار و نویسندهکشند. هنوز کارستان ادب انقلاب گشوده نشده است. ساختمان و بیلان و تبلیغزدگی، فلاکتزای ادب انقلاب شده است. پس باید مادر روزگار را دریابیم تا فردوسی و تولستوی انقلاب مهجور مردم ایران را بزاید.
* از این جهت که شما را بیشتر به ادبیات کودک و نوجوان میشناسند، آیا این کتاب رگههایی از ادبیات کودک و نوجوان دارد یا خیر؟ اصولاً برای چه مخاطبی نوشته شده است؟
** نخستین رمان من «آتش در مشت» درباره مبارزات کارگری، در ۱۶ سالگی من در سال ۱۳۵۷ چاپ و در چاپخانه توقیف و خمیر شد، اما نخستین داستان بلند جان به دربردهام برای نوجوانان بود که در پایان دهه ۶۰ منتشر شد. با تصویرسازیهای بانو فریماه شاهینمقدم که اکنون نایاب است. برخی هم من را به عنوان منتقد میشناسند. اما به راستی من در نوشتن داستان کوشیدهام برای همه کتابخوانهای ایران و جهان رمان بنویسم. گرچه با سختگیری داستانهایم را دیر به چاپ سپردهام، از آن رو که بر این باورم که در برابر هومر، فردوسی، سعدی، نظامیگنجوی، تولستوی و داستایوسکی باید دست به سینه و کارآموزانه سخن نو به میان بیاورم.
* وضعیت ادبیات به خصوص رمان انقلاب را چگونه میبینید و چه آینده و مسیری برایش متصور هستید؟
** وضعیت ادبیات داستانی انقلاب سوگزاست. سست و کممایه، بزن و ببافنویسی است. ناشر انقلاب نداریم. مسئول انقلابی فرهنگپرداز نداریم. ساختمان و نهاد پرشمار، اما مسئول و وزیر فرهنگفهم و جویای اهلقلم راستین، هیچ. بودجه کشور به پای شبهورزشکاران فوتبال، یعنی بردگان بازی بورژوازی ریخته میشود، اما نویسندگان راستین و اندیشهپردازمان در برهوتی از تنگدستی و رنج بیهوده و بیناشری دم به دم از پای درآورده و خواهند شد. دریغ از مسکن و حقوق ماهیانه و بورسیه نگارش برای نویسندگان صاحبسبک و اندیشهانقلابی! شنیدهام برخی از نویسندگان انقلاب گفتهاند دیگر نمی نویسند. اما من همچنان خواهم نوشت. در شب تاریک، سرد و زمخت ناکارآمدی شبهوزیران، شبهوکیلان، شبهمسئولان و شبهناشران، قلم در خون دلم خواهم زد و با خط سرخ مینویسم. دیر یا زود ای حضرات ناکارآمد بیدرد و هنر، روز برمیخیزد.
* چرا با این قطعیت درباره ادبیات انقلاب صحبت میکنید، یعنی اوضاع را اینقدر بهمریخته و بد میبینید؟
** به این دلیل که فکر میکنم ادبیات انقلاب دچار سترونی شده است. مدیحهسرایی و تبلیغینویسی انشاوار، جای ادبیات جوهردار و پویان انقلابی را گرفته است. هم در داستان، هم در شعر و هم در گفتارهای ادبی دیگر، انقلاب مظلوم، مهجور و ملعبه شده است. من از ۱۳سالگی در کارزار انقلابی بودهام. هنوز یک داستان درباره روزها و شبهای مبارزان انقلابی نیافتهام که در ایران امروز نوشته و چاپ شده باشد و تن و جانم را بلرزاند. این دردناک است. تاریخ و معنای ضداستبدادی، ضداستعماری و ضداستثماری انقلاب دارد توسط منحرفترین ملعبههای قلم به دست تحریف میشود. کجایند نویسندگان و شاعران راستین انقلابی؟ کدام شعر انقلابی زمزمه نوجوانان ایران و جهان شده؟ کدام رمان انقلابی ما در جهان بازتاب یافته است؟ شعرها، داستانهای کشکی و جایزههای بیجوهر و جان و دیگر هیچ. خوشا فردایی پر از شعر و داستانانقلابی.
نظر شما